شعر,شعر غزل

کوچه باغ شعر,شعر غزل,شعر,شعر مثنعوی,شعر مولوی,شعر گنجوی,شعر سعدی,شعر فردوس,شعر شیرازی,شعرفلسفی,شعر شاخ

شعر,شعر غزل

کوچه باغ شعر,شعر غزل,شعر,شعر مثنعوی,شعر مولوی,شعر گنجوی,شعر سعدی,شعر فردوس,شعر شیرازی,شعرفلسفی,شعر شاخ

شعر

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

شب و روزای شادیه دلا همه در تب و تاب
برو بیایی شده باز میون صحن انقلاب

آسمونا چراغونه
همه جا ریسه بندونه
یه پای دل مدینه و
یه پای دل خراسونه

میخونه
دوباره دل من دیونه
پای تو تا به ابد میمونه
روحمو میبره تا علقمه
کاسه های توی سقاخونه

یا رضا آقام آقام آقام آقام رضا


**************

  • ۰
  • ۰

شعر مذهبی شهریور 95


کریم های دو عالم به نام زاده شدند

زبانزد همه ی خاص و عام زاده شدند

 

 

چقدر خام شدم تا مرا کمی بپزند

پیاله ها همه از خشت خام زاده شدند 

 

تو امر کردی و تکوینا استجابت شد

و عاشقان تو با یک کلام زاده شدند

 

جواب دادن تو اشتیاق می آرد

سلام ها ز علیک السلام زاده شدند

  • ۰
  • ۰

تا که بهار جان‌ها تازه کند دل تو را / حضرت مولانا

***************

گر تو ملولی ای پدر جانب یار من بیا

تا که بهار جان‌ها تازه کند دل تو را

بوی سلام یار من لخلخه بهار من

باغ و گل و ثمار من آرد سوی جان صبا

مستی و طرفه مستیی هستی و طرفه هستیی

ملک و درازدستیی نعره زنان که الصلا

پای بکوب و دست زن دست در آن دو شست زن

پیش دو نرگس خوشش کشته نگر دل مرا

زنده به عشق سرکشم بینی جان چرا کشم

پهلوی یار خود خوشم یاوه چرا روم چرا

جان چو سوی وطن رود آب به جوی من رود

  • ۰
  • ۰

 

گلچین اشعار مولانا

همه خفتند و من دلشده را خواب نبرد / مولانا

***************

همه خفتند و من دلشده را خواب نبرد            همه شب دیده من بر فلک استاره شمرد

خوابم از دیده چنان رفت که هرگز ناید             خواب من زهر فراق تو بنوشید و بمرد

چه شود گر ز ملاقات دوایی سازی               خسته ای را که دل و دیده به دست تو سپرد

نه به یک بار نشاید در احسان بستن              صافی ار می ندهی کم ز یکی جرعه درد

  • ۰
  • ۰

گفتم

گفتم نرو پر پر میشم …گفتی میخوام رها باشم

گفتم آخه عاشق شدم … گفتی میخوام تنها باشم

گفتم دلم گفتی بسوز … گفتم یه عمری باز هنوز

گفتم پس عمرم چی میشه … گفتی حدر شد شب و روز

گفتم آخه داغون میشم … گفتی به من خوش میگزره

گفتم بیا چشمام به تو … گفتی آخه کی میخره

گفتم منو جسم میدیدی … گفتی آره بی قیمتی

گفتم یه روز کسی بودم … با من نکن بی حرمتی

گفتم صدام میمیره باز … گفتی به درد بسوز بساز

  • ۰
  • ۰

زندگی

زندگی چیست؟
زندگی یک گُل سرخ
که من از بوته ی احساس خودم می چینم
لب یک پنجره ی آبی چوبی
به تماشای جریان سرخی اش می شینم
لب این پنجره تا این گُل هست
می توان تا قله های اوج رفت
می شود پرنده بود
از درٌه های غم گذشت
زندگی دیگر چیست؟
زندگی راز شکیبایی توست
وقت آزادی پروانه ی عشق
که تو از عمق وجود
در پیله ی دل پروردی
از برای آزادی اش
مهرش از دل افکندی

  • ۰
  • ۰

حیف

حیف لحظه های خوبی که برای تو گذاشتم
حیف غصه ای که خوردم چون ازت خبر نداشتم

حیف او روزا که کلی ناز چشماتو کشیدم
حیف شوقی که تو گفتی آره ولی من ندیدم

حیف حرفای قشنگی که برای تو نوشتم
حیف رویام که واسه تواز قشنگیاش گذشتم

حیف شبها که نشستم با خیالت زیر مهتاب
حیف وقتی که تلف شد واسه دیدنت توی خواب

حیف باوفای من حیف عشق و اعتمادم
حیف اون دسته گلی که توی پاییز به تو دادم

حیف شادیم تو روزی که می گن تولدت بود
حیف عاشقیم که گفتی اولش کار خودت بود

حیف اون همه قسم ها که به اسمتو نخوردم
حیف نازی که کشیدم چون که طاقت نه اوردم

  • ۰
  • ۰

زیباترین شعر عاشقانه….

من باهارم تو زمین
من زمینم تو درخت
من درختم تو باهار ـ
ناز انگشتای بارون تو باغم می‌کنه
میون جنگلا طاقم می‌کنه.
تو بزرگی مث شب.
اگه مهتاب باشه یا نه
تو بزرگی
مث شب.

خود مهتابی تو اصلا، خود مهتابی تو.
تازه، وقتی بره مهتاب و
هنوز
شب تنها
باید
راه دوری رو بره تا دم دروازۀ روز ـ
مث شب گود و بزرگی
مث شب.

تازه، روزم که بیاد
تو تمیزی
مث شبنم
مث صبح.

  • ۰
  • ۰

چیزی به من بگو

چیزی به من بگو

مثل بهار

مثلا شکوفه کن!

و یا ببار

مانند رحمتی بر درونم

یا رنگین کمان باش و

روحم را در آغوش بگیر

چیزی بگو

فراتر از حرف باشد

جانم را لمس کند

چیزی بگو

مثلا کنارت هستم...

 

"تورگوت اویار"

  • mahdi ..
  • ۰
  • ۰

لیوانی آب باشد

لیوانی آب باشد

و خُرده‌ای نان

و دست‌های تو ...

 هیچ پرنده‌ای

به اندازه‌ی من

این قفس را

دوست ندارد...!

 

"بابک زمانی"

  • mahdi ..