شعر,شعر غزل

کوچه باغ شعر,شعر غزل,شعر,شعر مثنعوی,شعر مولوی,شعر گنجوی,شعر سعدی,شعر فردوس,شعر شیرازی,شعرفلسفی,شعر شاخ

شعر,شعر غزل

کوچه باغ شعر,شعر غزل,شعر,شعر مثنعوی,شعر مولوی,شعر گنجوی,شعر سعدی,شعر فردوس,شعر شیرازی,شعرفلسفی,شعر شاخ

شعر

آخرین مطالب

۹۷ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

آن کیست که دل نهاد و فارغ بنشست  
پنداشت که مهلتی و تأخیری هست 
گو میخ مزن که خیمه می‌باید کند  
گو رخت منه که بار می‌باید بست سعدی

 

گل که هنوز نو به دست آمده بود  
نشکفته تمام باد قهرش بربود 
بیچاره بسی امید در خاطر داشت  
امید دراز و عمر کوتاه چه سود؟ سعدی

 

چون ما و شما مقارب یکدگریم  
به زان نبود که پرده‌ی هم ندریم 
ای خواجه تو عیب من مگو تا من نیز  
عیب تو نگویم که یک از یک بتریم سعدی

  • ۰
  • ۰

خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست

طاقت بار فراق این همه ایامم نیست

خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد

سر مویی به غلط در همه اندامم نیست

گو همه شهر به جنگم به درآیند و خلاف

من که در خلوت خاصم خبر از عامم نیست

  • ۰
  • ۰

شیخ اجل سعدی


شیخ اجل سعدی

جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال

شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال

جماعتی که نظر را حرام می‌گویند

نظر حرام بکردند و خون خلق حلال

غزال اگر به کمند اوفتد عجب نبود

عجب فتادن مردست در کمند غزال

تو بر کنار فراتی ندانی این معنی

به راه بادیه دانند قدر آب زلال

اگر مراد نصیحت کنان ما اینست

که ترک دوست بگویم تصوریست محال

به خاک پای تو داند که تا سرم نرود

  • ۰
  • ۰

زبان را نگهدار باید بدن

نباید روان را به زهر آژدن

که بر انجمن مرد بسیار گوی

بکاهد به گفتار خود آبروی

دل مرد مطمع بود پر ز درد

به گرد طمع تا توانی مگرد

مکن دوستی با دروغ آزمای

همان نیز با مرد ناپاک‌رای

دو گیتی بیابد دل مرد راد

نباشد دل سفله یک روز شاد

  • ۰
  • ۰

ازان پس که بسیار بردیم رنج

به رنج اندرون گرد کردیم گنج

شما را همان رنج پیشست و ناز

زمانی نشیب و زمانی فراز

چنین است کردار گردان سپهر

گهی درد پیش آرَدَت ، گاه مهر

گهی بخت گردد چو اسپی شموس

به نُعم اندرون زُفتی آردت و بؤس    ( نعم: نرمی    بؤس : درشتی)

بدان ای پسر کاین سرای فریب

ندارد ترا شادمان بی‌نهیب

نگهدار تن باش و آن خرد

چو خواهی که روزت به بد نگذرد

بدان کوش تا دور باشی ز خشم

به مردی به خواب از گنهکار چشم

چو خشم آوری هم پشیمان شوی

به پوزش نگهبان درمان شوی

  • ۰
  • ۰

شعر حضرت رباب مهر 95

غمخوار و یار سید الشهدا حضرت رباب

صدها هزار هاجر و مریم تمامشان

هستند خادم و کنیز شما حضرت رباب

با یک نگاه پر کرمت طی کند ملک

هر لحظه راه عرض و سما حضرت رباب

زانو زدند پای درس ولایت مداریت

وعاظ معتبر و علما حضرت رباب

تا مادرم نمود مرا وقف اضعرت

دستم گرفته ای همه جا حضرت رباب

هرکس که التجا به در خانه ات برد

دردش شود دوا بخدا حضرت رباب

تو پیرو و مقلد و همراه زینبی

بانوی خاص قافله ی اسرا حضرت رباب

کودک سرش همیشه به آغوش مادر است

  • ۰
  • ۰


عجب آقایی
چه پرچمی چه گنبدی چه بارگایی
عجب صفایی
دوباره قلب زائرم شده هوایی
چه عاشقایی
دوباره مستم و شدم امام رضایی

منم آهوی دل خسته
که به لطف تو دل بسته
یا همون یا کریمی که
شده به حرم تو وابسته

علی علی علی     علی علی      علی علی -۲
علی علی علی     علی علی      موسی الرضا (ع)

  • ۰
  • ۰

شب و روزای شادیه دلا همه در تب و تاب
برو بیایی شده باز میون صحن انقلاب

آسمونا چراغونه
همه جا ریسه بندونه
یه پای دل مدینه و
یه پای دل خراسونه

میخونه
دوباره دل من دیونه
پای تو تا به ابد میمونه
روحمو میبره تا علقمه
کاسه های توی سقاخونه

یا رضا آقام آقام آقام آقام رضا


**************

  • ۰
  • ۰

شعر مذهبی شهریور 95


کریم های دو عالم به نام زاده شدند

زبانزد همه ی خاص و عام زاده شدند

 

 

چقدر خام شدم تا مرا کمی بپزند

پیاله ها همه از خشت خام زاده شدند 

 

تو امر کردی و تکوینا استجابت شد

و عاشقان تو با یک کلام زاده شدند

 

جواب دادن تو اشتیاق می آرد

سلام ها ز علیک السلام زاده شدند

  • ۰
  • ۰

تا که بهار جان‌ها تازه کند دل تو را / حضرت مولانا

***************

گر تو ملولی ای پدر جانب یار من بیا

تا که بهار جان‌ها تازه کند دل تو را

بوی سلام یار من لخلخه بهار من

باغ و گل و ثمار من آرد سوی جان صبا

مستی و طرفه مستیی هستی و طرفه هستیی

ملک و درازدستیی نعره زنان که الصلا

پای بکوب و دست زن دست در آن دو شست زن

پیش دو نرگس خوشش کشته نگر دل مرا

زنده به عشق سرکشم بینی جان چرا کشم

پهلوی یار خود خوشم یاوه چرا روم چرا

جان چو سوی وطن رود آب به جوی من رود